الهی شکر

 

 داستان حضرت محمد (ص)

آغاز بعثت

رسول خدا هرسا ل مدتی در کوه حراء به تنهایی مشغول عبادت می شد وخوابهای صادقانه می دید ودر دره های مکه بر هر سنگ ودرختی که گذر می کرد صدای السلام علیک یا رسول ا... می شنید.

ایشان درچهل سالگی ودر روز 27 رجب در حالیکه در داخل غار مشغول عبادت بود با صدایی مواجه شد که به او گفت:اقرا،بخوان.این صدا ،صدای جبرئیل بود.از آنجائیکه او بی سواد بود گفت که نمیتوانم بخوانم اما جبرئیل دوباره از او این درخواست را تکرار کرد واین عمل تا 3 بار ادامه یافت.پیامبر بعد از نزول وحی به خانه رفت واز همسرش خواست تا او را بپوشاند.

ایشان در حالیکه در بستر بود آیات آغازین سوره مدثر بر او نازل شد:

ای در بستر خواب آرمیده.برخیز ومردم را هشدار ده وپروردگارت را بزرگ بشمار ولباست را پاک کن و...

آغاز دعوت پیامبر

دعوت ایشان که آنطورکه از او خواسته شده بود از خانه وخانواده آغاز شد واولین کسانی که به او ایمان آوردند خدیجه وحضرت علی(ع)بودند.

ایشان دعوت خود را بصورت پنهانی شروع نمودند واین دعوت سه سال به طول انجامید وطرفدارانی نیز در این مدت به دست آورد.بعد از سه سال به او دستور شروع دعوت آشکار داده شد واو به علی دستور داد که مقداری غذا وشیر تهیه کند وسپس 45 نفر از سران بنی هاشم را دعوت به مهمانی گرفت تا کار دعوت علنی خود را از آنجا شروع نماید.جلسه شروع شد ولی قبل از اینکه او کار اصلی خود را آغاز کند عمویش ابولهب با سخنان بیهوده آمادگی مجلس را از بین برد.جلسه مجددا روز بعد تکرار شد وایشان پس از پذیرایی سخنان خود را با حمد وستایش خدا واعتراف به وحدانیت او آغاز کرد واز آنان طلب یاری نمود وبه آنها گفت که من خیر دنیا وآخرت را برای شما به ارمغان آورده ام.او از جمع خواست تا کسی را به عنوان نماینده خود انتخاب نماید اما هیچکس به جز علی داوطلب این امر خطیر نشد وآمادگی خود را تا سه بار نیز به حضرت اعلام نمود در نتیجه حضرت ایشان را به عنوان وکیل ووصی بعد از خود انتخاب نمود.

مجلس به پایان رسید در حالیکه هر کسی در رد پیامبر سخنی گفت  ونیز ابولهب با حالت مسخره به ابوطالب گفت که محمد پسرت علی را بزرگ تو قرار داد.بعد ازاین ماجرا دستور دعوت عمومی صادر شد.

حضرت روزی به بالای کوه صفا رفته وهمگان را جمع کرده وبه آنها گفت که اگر من به شما بگویم در پشت این کوه دشمن کمین کرده حرف مرا باور می کنید ؟مردم جواب مثبت دادند.حضرت در ادامه به آنها گفت من شما را از عذاب الهی برحذر می دارم اما بازهم با اخطار ابولهب مواجه شد وجمعیت که از نیت ایشان آگاه شده بودند متفرق شدند.

روزی نیز حضرت وارد مسجدالحرام شد وعده ای را در حال سجده بر بتها مشاهده نمود وآنها را از این کار برحذر داشت اما آنها دلیل کار خود را تقرب به درگاه الهی عنوان نمودند وپیامبر بازهم آنها را از شرک به خداوند ترسانید.اما مردم او را کاهن ودروغگو خواندند.گروهی نیز نزد ابوطالب آمدند ونزد او گله کردند واز او خواستند تا جلو کارهای محمد را بگیرد.

پیامبر به دعوت خویش ادامه داد ودر نتیجه مورد خشم وغضب مشرکین قرارگرفت .اینبار نیز قریش به سراغ ابوطالب رفته وبه گفتند:ما از توخواستیم تا جلوی محمد را بگیری اما تواینکار را نکردی .ما طاقت توهین او به خدایان خود را نداریم یا جلوی او را بگیر یا با هردوی شما پیکار خواهیم کرد.ابوطالب محمد را خواست ودر مقابل قریش از او خواست تا دست از کارهای خود بردارد اما رسول خدا گفت :

عمو جان به خدا اگر خورشید را دردست راستم وماه را در دست چپم قرار دهند دست از رسالت خود برنخواهم داشت وبا گریه آنجا را ترک کرد .ابوطالب نیز او را صدا زد وبه او گفت که هر چه دوست داری بگو.به خدا قسم من هم از دست از یاری تو برنخواهم داشت.

ادامه نوشته

داستان ذوالقرنین

 

نام اصلی ذوالقرنین ( عیاش ) می باشد و بعد از نوح اولین پادشاهی است که بر شرق و غرب زمین حکم راند . قرآن درباره او چنین می فرماید : ( و یسأ لونک عن ذی القرنین قل سأ تلو علیکم منه ذکراً . انا مکنا له فی الارض و آتیناه من کل شی سبباً فاتبع سبباً . حتی اذا بلغ مغرب الشمس وجدها تغرب فی عین حَمِئةٍ و وجد عندها قوماً قلنا یا ذالقرنین إما أن تعذب و إما أن تتخذ فیهم حسناً . قال أما من ظلم فسوف نعذبه ثم یرد إلی ربه فیعذبه عذاباً نکراً . و أما من آمن و عمل صالحا فله جزاء الحسنی و سنقول له من أمرنا یسرا ... )

طبرسی در تفسیر آیه ( انا مکنا له فی الارض ) می گوید : خداوند ذوالقرنین را بر سراسر جهان استیلاء بخشید و از علی (ع) روایت گشته است که خداوند ابرها را نیز در حیطه قدرت او درآورده بود بطوریکه برآنها می نشست و اقصی نقاط  گیتی سفر می کرد و ذات باری تعالی اسباب هر چیزی را در اختیار او نهاد و نوری را فراروی او قرار داد که شب و روز برایش یکسان می نمود . ( و آتیناه من کل شی سببا ) یعنی دانش و قدرتی بدو عطا کردیم تا چیزی را که اراده می نمود در اختیار گیرد . ( فاتبع سببا ) یعنی براه خویش ادامه داد و روش خویش را به مرحله اجرا نهاد . ( حتی اذا بلغ مغرب الشمس ) یعنی به آخرین آبادانی در غرب کره زمین رسید جایی که بعد از آن تا محل غروب خورشید احدی زندگی نمی کرد . ( وجدها تغرب ) یعنی ذوالقرنین به نظرش رسید که خورشید فرو می رود ( فی عین حَمِئةٍ ) با اینکه خورشید پشت آن چشمه لای دار معدنی غروب می کرد و غیر ممکن بود که از منظومه خویش جدا گردد و در چشمه آبی فرو رود اما به مانند کسی که درون دریاست منظره غروب خورشید را به شکلی می بیند که گویا در آب فرو می رود و یا کسی که در خشکی شاهد غروب آن است تصور می کند که خورشید پشت کوهها غروب می نماید به همین شکل نیز برای ذوالقرنین این تصور بوجود آمد که خورشید در درون آن چشمه لای دار معدنی فرو می رود و کعب می گوید : در تورات آمده است که خورشید در آب گل آلود غروب می نماید .

ادامه نوشته

چرا تلاوت اشتباه؟!

 

گویند حاجی ملا احمد نراقی را فرزندی بود كه علاقه به او داشت و او مریض شد به نحوی كه حاجی مأیوس شد و بی اختیار از خانه دیوانه‎وار بیرون آمد.
در میان كوچه‎های كاشان راه می‎رفت، ناگاه درویشی پیدا شد و به حاجی سلام كرد و عرض كرد: چرا پریشانی؟ حاجی فرمود: فرزندم مریض است و مأیوس گشته‎ام.
درویش گفت: این كه مطلب سهلی است.
پس عصای نیزه‎دار خود را بر زمین زد و سوره حمد را بدون قرائت و شرایط خواند و نفسی دمید و گفت: حاجی، برو كه پسر تو شفا یافت.
حاجی تعجب كرد و احتمال صدق داده به خانه مراجعت نمود، دید كه فرزندش عرق كرده و صحّت یافته است، حاجی بسیار در تعجب شد و در عقب درویش كسی را فرستاد و جمیع شوارع و خیابانهای كاشان را گشتند و درویش را نیافتند، پس از هفت هشت ماه حاجی یك روز در كوچه درویش را دید به او گفت: ای درویش، تو مردی هستی كه در طریقت قدم می‎زنی و صاحب نفَس هستی و لیكن آن روز سوره حمد را خوب تلاوت نكردی و قرائت تو صحیح نبود، البته در تعلیم و تعلّم احكام شرعیه ساعی باش.
درویش گفت: اكنون كه حمد ما تو را پسندیده نیامد آن را پس می‎خوانم پس، عصا را بر زمین نصب كرد و دوباره سوره حمد را تلاوت كرد و نفَسی زد و گفت: برو.
حاجی به خانه آمد، دید همان پسرش مریض شده و به همان مرض وفات یافت.

قصص العلماء

داستانی از قرآن

داستان حضرت آدم(ع)

 نام مبارك  حضرت آدم(ع) كه نخستين پيامبراست بيست وپنج باردرقرآن آمده است. امام صادق(ع) مي فرمايد:دليل ناميدن آدم به اين نام بدان خاطر است كه او از اديم وپوسته وقشر زمين آفريده شده است.

خداوند آدم را بدون پدر ومادر آفريد تا دليلي باشد بر قدرت الهي. وي نهصد وسي سال عمر كرد وسرانجام در پي تبي طولاني در روز جمعه يازده محرم وفات يافت.

آدم از دوبعد تشكيل شده است جسم وروح.خدا نخست جسم او را ساخت وسپس در روح خويش در او دميد واو را به صورت كامل زنده ساخت.

هنگامي كه خداوند اراده كرد تا در زمين خليفه ونماينده اي كه حاكم زمين باشد قرار دهد فرشتگان از اين خبر شگفت زده شدند وعرضه داشتند آيا در زمين انساني را قرار مي دهي كه با گناه ومعصيت در آن فساد كند وبه خونريزي بپردازد در حاليكه ما آنگونه كه در شان توست تو را منزه دانسته وبه شكرانه ات تو را مدح وستايش مي كنيم. آنهاخود را به جانشيني در زمين سزاوار تر مي پنداشتند اما خداوند با اسرار غيبي كه بر  آنان پوشيده بود پاسخ داد خداوند چيزي را مي داند كه آنان از آن آگاهي ندارند.پس از آفرينش آدم (ع) خداوند اسماء را به او آموخت تا در زمين توان يافته واز آن بهره مند گردد. از طرفي خداوند سبحان اراده فرموده بود كه عينا به فرشتگان بنماياند اين آفريده جديد كه به ديده حقارت بدان مي نگريستند داراي دانش و شناختي برتر ازآنان  است سپس از جانب خداوند به فرشتگان دستور رسيد كه چنين سنبل خلقت را مورد تكريم واحترام فوق العاده قرار دهند وبر آدم سجده كنند وهمه سجده كردند به جز ابليس كه سرپيچي كرد وتكبر ورزيد واز كافران محسوب گشت.

لطفا به ادامه مطلب مراجعه فرمائید.

ادامه نوشته

داستان حضرت آدم (ع)

 

خداوند زمین را در دو روز (‌دوره‌) بیافرید و بر آن ‌کوه‌هایی استوار ساخت و در آن برکت انداخت و رزق و روزی‌های (‌اهل‌) آن را به صورت مساوی برای درخواست‌کنندکان در چهار روز (‌دوره‌) در آن مهیا نمود، سپس رو به سوی آسمان آورد در حالی‌که دود بود «‌و به آسمان و زمین ‌گفت‌: به میل خود و یا به اکراه به سوی من بیایید، آن دو گفتند: ما فرمانبردارانه به میل خود می‌اییـم»‌؛ سپـس بر عرش مستولی شد و خورشید و ماه را مسخر نمود تا هر یک تا زمانی معلوم به جریان خود ادامه دهند و آن‌گاه فرشتگانی را آفریدکه به ستایش او تسبیح گویند و نامش را مقدس بدارند و او را خالصانه پرستش نمایند.

سپس اراده‌ی خداوند بر این استوار گردید و حکمتش چنین اقتضا نمود کـه آدم و فرزندانش را بیافریند تا در زمین ساکن شوند و در عمران و آبادانی آن بکوشند و از این‌رو به فرشتگانش خبر داد که او آفرینشی دیگر ایجاد خواهد کرد که در زمین به سعی و تلاش بپردازند و در گوشه و کنار آن حرکت و تکاپو نمایند و نسلشان در همه جای آن پراکنده شود و از روییدنی‌های آن بخورند و گنج‌ها و خیرات درون آن را استخراج نمایند و همواره عده‌ای از آنان جانشین عده‌ای دیگر شوند.

 فرشتگان مخلوقاتی بودند که خداوند آنان را برای عبادت خود برگزیده‌، نعمت خود را به وفور بر آنان فرو ریخته‌، فضل خود را به آن‌ها هدیه داده و آن‌ها را به‌ کسب رضایت خود موفق و به طاعتش هدایت نموده بود و در نتیجه‌، بر آنان بسیار گران آمد که خداوند مخلوقی دیگر غیر از آنان را بیافریند و ترسیدند که این عمل پروردگار به علت‌ کوتاهی آن‌ها در عبادت و یا مخالفت یکی از آنان با پروردگار بوده باشد، از این‌رو به سرعت به تبرئه‌ی خود پرداختند  و گفتند: پروردگارا! چگونه غیر از ما را می‌آفرینی

لطفا به ادامه مطلب مراجعه فرمائید...

ادامه نوشته

داستان حضرت یونس

 

حضرت یونس در دریا

اصرار قرآن كر‌یم بر ‌ا‌ین است كه انسان صالحِ سالك از ‌نظر فضا‌یل در‌حد معین نا‌یستد و بكوشد تا به بالاتر‌ین درجه راه ‌یابد. چنانكه خداوند به پیامبر اكرم‌(صلی الله علیه و آله) می‌فرما‌ید: مانند ‌یونس نباش؛ او كار خوب كرد و تو خوبتر عمل كن. اگر او با عدالت رفتار كرد، تو با صبر بیشتر و احسان رفتار كن. هر اندازه از رفاه بدن به ‌سود روح جود شود از مرز عدل فراتر رفته، در منطقه وسیع احسان و در فلات دامنه‌دار ا‌یثار و در فضای بی كران فوز و فلاح و نجاح و صلاح سیر می‌شود.

پذیرش توبه‌ی‌ قوم یونس در سوره‌ ‌یونس آمده است: وقتی حضرت ‌یونس از قومش فاصله گرفت، نشانه‌های عذاب برای آن قوم نمایان شد. آنان در ا‌ین حال واقعاً توبه و انابه كردند و خداوند هم توبه‌ی‌ آنها را در آخر‌ین لحظه پذ‌یرفت و با پذ‌یرفتن توبه، عذاب از آنها برطرف شد و نشانه‌های عذاب رخت بربست: "فلو لا كانت قر‌یة امنت فنفعها ا‌یمانها الا قوم ‌یونس لمّا امنوا كشفنا عنهم عذاب الخزی فی الحیوة الدنیا و متعناهم الی حین."(1) بر خلاف قوم ثمود كه وقتی حضرت صالح (علیه‌السلام) به آنان گفت: شما سه روز فرصت دار‌ید، پس توبه كنید، توبه نكرده، بر لجاجت خو‌یش پا‌یدار ماندند و مستحق عذاب دردناك الهی شدند.

لطفا به ادامه مطلب مراجعه فرمائید

ادامه نوشته